بچه های کتاب

WOWSlider generated by WOWSlider.com
  • 2
  • 3
  • top page
21 32 top page3
Image Gallery Slideshow by WOWSlider.com v2.9
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۱۰/۲۸
    1
محبوب ترین مطالب
  • ۹۲/۱۰/۲۸
    1
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۲/۱۰/۲۸
    1

دکتر فارسی نژاد سه شنبه ی همین هفته ی یعنی 29 بهمن به امید خدواند اولین جلسه ی فلسفه شان را برگزار می کنند.

موضوع این جلسه ی "فلسفه چیست؟" ساعت شش و نیم عصر تا هشت...

یا حق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۱
بچه های کتاب شیراز

یک عده ای هستند که چشم شان به دهان خارجی هاست.طوطی صفت،هرچی یاروی ِ توی بی بی سی و وی او ای و ...می گوید این ها هم تکرار می کنند،البته خودتان به ز من می دانید که طوطی وقتی صدای آدمی را تقلید می کند صدا چه قدر ضایع و طنزآلود و ایضا خنده آور می شود.

این عده عموما و خصوصا منکر اتقاقی به نام انقلابند.وباشند.خوب چه اهمیتی دارد.

من این کتابِ " ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟" میشل فوکو را به اینان و به خودمان معرفی می کنم. 

میشل فوکو یک گروه روشنفکر-خبرنگار(کسانی که صاحب اندیشه اند و می توانند مسائل را خوب ببینند و گزارش کنند) تشکیل داد که هر کجای این دنیا اتفاقی رخ داد که با مرگ یا زایش اندیشه ای همراه بود،این گروه به آن جا برود و از نزدیک ببیند.تو گویی منتظر حادثه ای بودند.تا زد و حادثه ی سینما رکس آبادان اتفاق افتاد. میشل فوکو نظرش جلب شد سمت ایران.

دوبار توی بحبوحه ی انقلاب آمد ایران.شهریور و آبان 57.مقالاتی نوشت که خیلی خواندنی است.توی یک کتاب کم حجم، که انتشارات هرمس از کار درش آورده...بخوانیدش حتما...


بخشی از کتاب:

وقتی از ایران آمدم سوالی که همه از من می کردند این بود:«این انقلاب است؟»(فقط به این قیمت است که در فرانسه آرای عمومی، یک صدا، به چیزی که «داخلی» نباشد علاقه مند می شود).من جوابی نمی دادم، اما دلم می خواست بگویم: نه،به معنی ظاهری کلمه، انقلاب نیست؛یعنی نوعی از جا برخاستن و برپا ایستادن نیست. قیام انسان های دست خالیی است که می خواهند باری را که بر پشت همه ی ماو به ویژه بر پشت ایشان، بر پشت این کارگران نفت،این کشاورزان مرزهای میان امپراتوری ها،سنگینی می کند از میان بردارند:بار نظم جهانی را.شاید این اولین قیام بزرگ بر ضد نظام های جهانی باشد، مدرنترین و دیوانه وارترین صورت شورش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۰
بچه های کتاب شیراز

جلسه ی داستان این هفته درباره ی یک جریان ادبی بود به اسم بیت.دو جلسه قبل وقتی از مصطفا مستور شروع کردیم با محوریت کتاب روی ماه خداوند را ببوس، رسیدیم به ریموند کارور.از ریموند کارور به جریان تاثیر گذاری توی ادبیات رسیدیم به اسم جریان بیت.

و این هفته قرار است نقبی بزنیم به داستان های نادر ابراهیمی.

چهارشنبه: بیست و سوم بهمن نود و دو - ساعت چهار عصر ،کافه کتاب ِ بچه های کتاب.

و سه شنبه به مناسبت بیست و دوم بهمن جلسه ی فلسفه برگزار نمی شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۰۶
بچه های کتاب شیراز

ما توی این کتاب فروشی مصیبت ها دیده ایم. یک بار میانگین گرفتیم دیدیم تقریبا هر دو روز یک مصیبت برای ما اتفاق می افتد. کتاب فروشی حیاط دارد.با خودمان گفتیم حیاط را رو به راه کنیم و کافه ای راه بیندازیم برای اهل کتاب.شروع کردیم به ساختن.روی دیوار سیم بکسل زدیم آوردیم به نرده های بالکن وصل کردیم.بعد برزنت انداختیم رویش. برای این که حیاط زیاد سرد نشود و بشود توی حیاط نشست.

مثلا شما آن جا بشینید و درباره ی فلسفه با رفیق تان حرف بزنید.بعد که از گپ و گفت خسته شدید یکی از بازی های توی قفسه را بردارید و شروع کنید به بازی کردن.

این طرف هم می شود شعر خواند و صدای گرم یکی که دارد شعر می خواند را شنید.کافه من ما هم این جا از توی آشپرخانه نگاه تان می کند یا شاید هم سرش توی کتابی است که احتمالا داستان است.بعد شما لیست خوردنی ها را بر می دارید و قهوه ترک سفارش می دهید.

صدای آوازی هم به گوش می رسد.صدای کی است؟ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟

اما برف بارید.خیلی هم برف نبارید.سقف کم کم قوس برداشت و دیوار حیاط شروع کرد به جر جر کردن و صداهای عجیب غریب از خودش در آوردن.این دیوار مال چهل سال پیش است.اول فکر کردم طوری نیست.بعد که "ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی" خودش را پرت کرد کف حیاط تازه فهمیدیم ای داد بی داد.یکی از تخت ها کامل به فنا رفت.این کوزه ی خوشگل این جا نصف شد،شکست.گل های شمعدانی افتادند توی حوض.اول همه این جوری ایستادیم خوب نگاه کردیم.


بعد افتادیم به تکاپو.این طرف دویدیم.دویدیم آن طرف.فک کنم دنبال دزد می گشتیم. کسی تمام کار و تلاش ما را دزدیده بود.کی بود؟ کسی چیزی نمی گفت.

ولی به قول همینگوی آدمی شکست می خورد اما ناامید نمی شود.ما هم نا امید نشدیم.دیواره را یک روزه کشیدیم بالا. داربست زدیم و دوباره برزنت را انداختیم. از تخت له شده یک میز و صندلی ساختیم.

و این چنین دوباره کافه کتاب به راه افتاد و حالا به امید خداوند دارد کم کم جایگاه خودش را پیدا می کند.البته زود است برای این خوش خیالی ها.ولی ما امید دارم.نشست های فلسفه و داستان و آموزش بازی های فکری مان به راه است و بعونه نشست های دیگر هم اضاف می شود ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۶
بچه های کتاب شیراز
همیشه دوس داشتم تو خونمون یه همچین حیاطی بود تا لب حوض می نشستم و یک ساعتی به ماهی های توی حوض نگاه میکردم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۹
بچه های کتاب شیراز

توی جامعه ی کتاب نخوانی زندگی می کنیم. به خاطر همین نمی دانیم چه کتابی بخوانیم؟ آن قدر توی این ملک کتاب نخوانده ایم که اصلا صورت مسئله پاک شده است."کتاب خواندن هم شد کار؟" شما به جای خرید کتاب هایی گران قیمت می توانید یک کیلو سیب زمینی،تخم مرغ،مرغ و چیزهای دیگر بخرید.امروز ِ روز کتاب قیمتی دارد اقل کم به اندازه ی یک سبد کالا.

من این حرف را به قصد تایید یا انکار کسی نمی گویم. همیشه خواست مردم به خواست سیاست مداران تبدیل شده است و خواست سیاست مداران به خواست مردم. این رابطه دو سویه است. قصد نقد سیاستی را ندارم. ولی شما ببینید مسئله ی اول سیاست مداران ما و ایضا مردم ما چیست؟

اصولا و طبق مشاهدات  می بینیم که کتاب خواندن مسئله ی اول ما نیست.مسئله ی دوم ما نیست. جزو مسائل پنجم ،ششم تا هزارم ما نیست.اصلا کتاب خواندن مسئله نیست.و خب چیزی که مسئله نیست انگار نیست.

حالا توی این بلبشوی سیاست زدگی و کتاب نخوانی و گرانی قیمت کتاب(که البته به زعم حقیر! چیز بدی نیست) ما- یعنی بچه های کتاب- آمده ایم وارد عرصه ی کتاب شده ایم.متفاوت از کتاب فروشی های دیگر کتاب فروشی راه انداخته ایم که جای آرام و دنجی باشد برای کتاب خواندن و حرف زدن درباره ی کتاب و چای خوردن و کمی نشستن و دیدن آدم های کتاب خوان برای این که بدانیم تنها نیستیم و ...

بچه هایی که این جا کار می کنند همه گی کتاب خوانند و این یکی از صفات آن هاست.به خاطر همین این جا مشاوره ی کتاب هم می دهیم، با هم می نشینیم و درباره ی کتاب حرف می زنیم. جلسات داستان خوانی - نه داستان نویسی- برگزار می کنیم. آموزش بازی های فکری داریم. کافه کتاب داریم. جلسات فلسفه برگزار می کنیم. تاریخ می خوانیم و دیگر کارها. همه ی این کارها را می کنیم تا کتاب بخوانیم و کتاب بخوانیم و کتاب بخوانیم.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۴۱
بچه های کتاب شیراز

وقتی کتابی مثل آتش بدون دود رو میخونی تا با قسمتی از افکار یک نویسنده آشنا بشی و راجع به یک رمان کتابی خونده باشی میفهمی که باید راجع به یک کتاب نه ،بلکه راجع به یک سرزمین مطالعه کنی 

راجع به یک قوم
راجع به یک فکر
اونجاست که تازه میفهمی نه نادر رو میشناسی 
نه ایران رو
نه اقوام این مملکت رو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۱۱
بچه های کتاب شیراز

1

سلام؛

در شبِ نورانیِ ولادت پیامبر مهربانی‌ها(ص)

و میلادِ فرخنده‌ی فرزندشان، حضرت امام جعفرصادق(ع)

شادیِ شروعِ فعالیتِ پایگاه‌های مجازیِ موسسه‌ی بچه‌های کتاب را به آدرس‌‌های:


BachehayeKetab.ir

BachehayeKetab.blog.ir

BachehayeKetab@gmail.com

Instagram.com/Bachehaye_Ketab

FaceBook.com/BachehayeKetab


با شما شریک می‌شویم.


***


کتاب‌فروشیِ بچه‌های کتاب به آدرس:

شیراز . خیابان ملاصدرا . خیابان معدل غربی . نبش کوچه‌ی 11

و به شماره تلفن:

0711-2317225

محلِ عرضه‌ی جدیدترین کتاب‌های ایرانی و خارجی در زمینه‌های

داستان . رمان . شعر . هنر . کودک و نوجوان . دینی و مذهبی . خانواده و روانشناسی و...

است.


***


صمیمانه دستِ دوستانِ قدیمی و جدیدِ بچه‌های کتاب را می‌فشاریم و همراهی‌تان را قدر می‌نهیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۲ ، ۲۲:۲۹
بچه های کتاب شیراز