خدا حافظ گری کوپر
شما میدانید مغولستان خارجی کجاست؟ حتما میدانید! منتها ممکن است به این
ناکجا آباد خودتان یک اسم دیگری داده باشید. این اسم را «لنی» روی ناکجا آباد خودش
گذاشته. لنی یک جوان آمریکایی است که برای فرار از جنگ ویتنام به صورت غیر قانونی
به سوئیس آمده و آن جا دارد برای خودش اسکی بازی میکند و عاشق تنهایی است. او
دوست دارد کمتر کسی زبان انگلیسی بلد باشد و فکر میکند که عشق کار آدمها را تمام
میکند و از وابستگی بدش میآید و از پلیس بدش میآید. از خیلی چیزهای دیگر هم بدش
میآید؛ فقط اسکی کردن را دوست دارد و عکس گاری کوپر را توی جیبش دارد و هر از چند
گاهی آن را در میآورد و نگاه میکند و میگوید که مرگ گاری کوپر، مرگ معصومیت و
مردانگی و خیلی چیزهای دیگر بوده. خودش هم برای فرار از دردسر همیشه دروغ میگوید
و یک پا هولدن کالفیلد است، منتها بیشتر از هولدن جمله قصار توی چنته اش دارد و
هنوز نمیداند روزگار چه بازی ای قرار است به سرش بیاورد و آشنایی با جس کارش را
تمام میکند. عشق از همه چیز محکم تر است و جس را که میخواسته سر لنی کلاه بگذارد
دوباره پیش او میکشاند و آن وقت دیگر لنی به مغولستان خارجی هم فکر نمیکند و
خیلی چیزهای دیگر و خیلی حرفهای دیگر و...